

من کبری، فرزند آخر یک خانواده ۵ نفره هستم، چند سال قبل مادرم به دلیل اعتیاد پدرم از او جدا شد و ما را نزد خودش نگه داشت و پدرم به شهرستان رفت
حال خودم را نمی فهمیدم، اصلا نمی دانم چه اتفاقی برایم رخ داده است! فقط به یاد دارم وقتی اولین پک را به سیگاری زدم که آن مرد غریبه در اختیارم گذاشت ناگهان به سرفه افتادم و در همان حالت شرم و خجالت احساس کردم.
دختر بزرگ خانواده بودم پدر و مادرم هر ۲ شغل شان آزاد بود تا جایی که یادم می آید زیاد خانه نبودند گاهی هم که خانه بودند با هم جر و بحث و مشاجره سرموضوعات مختلف می کردند
فرمانده انتظامی شهرستان دامغان از کشف محموله ۴۰۰ هزار نخی سیگار خارجی قاچاق از یک واحد مسکونی در این شهر خبر داد.
برای آن که با خواستگارم ازدواج نکنم همه تلاشم را کردم تا جایی که حتی دو بار دست به خودکشی زدم اما فایده ای نداشت و پدر و مادرم مرا به عقد یکی از بستگانم درآوردند که به تازگی از افغانستان وارد ایران شده بود ولی طولی نکشید که او دست به جنایت زد و من هم …