ناگفته های قاضی سراج از پرونده
جزییات پرونده قاتل کودکان جنوب تهران که پس از تجاوز، آنها را در کورههای آجرپزی میسوزاند .
بیجه یک قاتل بود. بیجه سال ۸۳ به دلیل قتل و تجاوز به ۲۷ کودک و ۳ بزرگسال دستگیر شد. نام کامل این جنایت کار محمد بسیجه و ملقب به بیجه بود. اولین قربانی بیجه کودک ۱۰ سالهای بود که در عاشورای سال ۸۱ به قتل رسید. و در آخر بیجه قصاص شد پرونده تجاوز سریالی به کودکان پاکدشتی که منتج به قتل آنها میشد بسته شد.
به گزارش تیتر حادثه ، تقریبا ۱۷ سال قبل درست در روز اول مهر ماه سال ۸۳، جوان ۲۲ ساله ای به نام محمد بسیجه ملقب به «بیجه» به جرم قتل ۲۷ کودک و ۳ بزرگسال و تجاوز جنسی به آنها دستگیر شد. او کارگر کوره پزخانهای در شهرستان پاکدشت بود که در روز عاشورای سال ۸۱ اولین قربانیاش را که پسری ۹ ساله بود، پس از تجاوز به قتل رساند.
محمد کودکی را با شکنجههای پدر و نامادریش به نوجوانی رساند، در ۱۱ سالگی توسط یکی از آشنایان چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت؛ کینه از پدر و نامادریاش از یک طرف و تجاوز از سوی دیگر بذر حسرت، نفرت و انتقام را در وجودش کاشت.
او با آزار، اذیت و کشتن حیوانات خود را به آرامش میرساند، اما چندی بعد آزار، اذیت و کشتن حیوانات برای تسکین روحش اثربخش نبود تا جایی که وارد فاز جدید از کارهایش یعنی قتل و تجاوز به کودکان شد.
علی دلداری قاضی دادگاه کیفری یک تهران و نماینده وقت دادستان در دادگاه کیفری استان، پرونده محمد بسیجه را در دست داشت. قاضی دلداری درباره سرگذشت پرونده بیجه گفت: پروندهای منزجر کننده که به جرات میتوان گفت بزرگترین پرونده جنایی ایران در چند دهه اخیر است.
دلداری ادامه داد: تجاوز و قتل بیش از ۲۰ کودک و ۳ بزرگسال، بیجه حاصل فقر بود و تمام قربانیان او نیز کودکانی از خانوادههای فقیر بودند؛ او در یک خانواده پرجمعیت در قوچان خراسان رضوی متولد شد و با ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنی زندگی میکرد.
وی افزود: وقتی چهار سالش بود، مادرش به علت سرطان فوت کرد، پدرش کارگر کوره پزخانهها بود و او به کرات در اعترافاتش از پدری بداخلاق و مستبد صحبت میکرد که او را از همان دوران کودکی به شدت کتک میزد.
محمد در اعترافاتش میگفت: «یکبار پدرم پاهایم را با زنجیر بست و با چوب آنقدر کتکم زد تا از هوش رفتم و یکبار دیگر هم کم مانده بود با میلهای که در دست داشت مرا به قتل برساند، از همان کودکی دلم میخواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سخت با پدرم، با آجر محکم به سرم کوبیدم تا بمیرم، اما موفق نشدم.»
قاضی وقت دادگاه کیفری یک تهران ادامه داد: بیجه از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردار بود، اما در ۱۱ سالگی به ناچار و تحت فشارهای پدرش درس و مدرسه را رها کرد، او تعریف میکرد به دلیل نداشتن پول، تکههای روزنامه باطله را از زبالهها جمع میکرد و در فرصت مناسب میخواند و از همین طریق با دنیای خارج از دنیایی که در آن زندگی میکرد، آشنا شد.
وی افزود: وقتی به منطقه خاتونآباد در تهران آمدند، از سوی یکی از آشنایان، چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت؛ او در این باره میگفت: «وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همان موقع آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو میکردمای کاش مرا میکشت. یکبار هم در آن سالها به فکر خودکشی افتادم. این خاطره تاثیر خیلی بدی در روحیهام گذاشت.»
قاضی دلداری بیان کرد: محمد بیجه دوبار در ۱۸ سالگی عاشق شد، یکبار عاشق دختر افغانستانی شد و با او فرار کرد که در حال فرار پدر دختر آنها را گرفت و بیجه را به قصد کشت زد؛ مدتی بعد از این ماجرا هم او عاشق دخترعمهاش که پزشک بود، میشود. اما به دلیل مخالفت پدر دختر اینبار هم شکست میخورد.
وی افزود: محمد در ابتدا برای انتقام از زندگی، دست به کشتن حیواناتی مثل سگ و گربه زد و ادعا میکرد حیوانات مریض را میکشت و آتش میزد، چون دلش برای آنها میسوخت و نمیخواست آنها زجر بکشند.
قاضی وقت دادگاه کیفری یک تهران ادامه داد: بیجه در تمام جلسات دادگاه این جملات را تکرار میکرد و حرف دیگری نداشت: «کودکانی را میکشتم که سرنوشتشان شبیه کودکی خودم بود. آنها را میکشتم تا عذاب نکشند.». در یکی از جلسات دادگاه نیز علت اصلی ارتکاب قتلهایش را شباهت زندگی قربانیان با کودکی خودش اعلام کرد. میگفت: «چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچههای بدبخت پاکدشت را میدیدم آنها را میکشتم تا از زندگی آینده و سختیها نجاتشان دهم.» هرچند که این ادعا فقط حالات روحی و روانی او را در بر میگرفت».
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0