پیمان 19 ساله، پسر 16 ساله راکشت!
پسر جوان که در جریان درگیری پسر ۱۷ساله را به قتل رسانده ماجرا را شرح داد.
به گزارش تیتر حادثه، روز چهارشنبه هشتم دیماه به مأموران پلیس تهران خبر رسید چهار پسر نوجوان درگیری خونینی را داخل یکی از خیابانهای شهرک ولیعصر رقم زدهاند.
با اعلام این خبر تیمی از مأموران پلیس راهی محل حادثه شدند که دریافتند در این درگیری پسر ۱۷سالهای به شدت زخمی شده و برای درمان به بیمارستان منتقل شده است.
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت بامداد روز نهم پزشکان بیمارستان اعلام کردند که پسر زخمی روی تخت بیمارستان به کام مرگ رفتهاست.
بدین ترتیب با قتل پسر ۱۷ساله پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیمی از کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی به دستور قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی وارد عمل شدند. بررسیها نشان عامل قتل پسر ۱۹سالهای بوده که در درگیری از ناحیه سر زخمی و فرار کرده است.
همچنین مشخص شد مقتول و دوست ۱۶سالهاش به خاطر دستبند تزئینی با قاتل و دوستش درگیر خونین را رقم زدهاند. مأموران ساعتی بعد متهم را دستگیر و به ادارهپلیس منتقل کردند.
متهم که پیمان نام دارد صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امورجنایی تهران منتقل شد. وی در بازجوییها بااظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد و گفت که قصد قتل نداشتهاست. در ادامه پسر ۱۹ساله به دستور بازپرس جنایی برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
اشک پهنای صورتش را پوشانده است و گریه امانش نمیدهد به طوریکه قادر به توضیح ماجرای خونین نیست. از بدبختیهای زندگیاش و از گرفتاریهای خانوادهاش سخن میگوید. سرش پایین است و اظهارپشیمانی میکند و با بازسازی صحنه قتل به بازپرس جنایی نشان میدهد که قصد قتل نداشته و حادثه اتفاقی و بدون نقشه قبلی رخ دادهاست. میگوید که بچه یتیم است و مادر بیمار دارد و قرار بوده کمک خرج مادرش باشد، اما باعث گرفتاری و سرافکندگی آنها شده است.
پیمان سابقه درگیری داری؟
نه، من تا الان حتی به کلانتری هم نرفتهبودم چه برسد به دادسرا و دادگاه. من همیشه سرم به کار خودم بود و به خاطر گرفتاریهای خانوادهام دوست نداشتم برای آنها گرفتاری تازه بهوجود بیاورم، اما آن روز اتفاقی وارد درگیری شدم و این اتفاق تلخ رخ داد و الان هم به جرم قتل بازداشت هستم.
پس چرا با خودت چاقو همراه داشتی؟
چند روز قبل اسبابکشی داشتیم و تمامی وسایل را داخل کارتن بستهبندی کرده بودم که چاقو در جیبم گذاشتم تا در کارتن را به راحتی باز کنم و از آن روز چاقو داخل جیبم مانده بود.
مقتول را میشناختی؟
نه، اما او بچه محل ما بود و دوستانش را میشناختم.
چرا با هم درگیر شدید؟
آن روز دوبار با هم درگیر شدیم که بار اول با وساطت دوست مقتول درگیری و مشاجره لفظی ما تمام شد، اما بار دوم مقتول میخواست دستبند تزئینی دوستم را به زور بگیرد که با هم درگیر شدیم.
بیشتر توضیح بده.
روز حادثه من و دوستم برای بازی اینترنتی به گیم نت رفتیم و پس از بازی از آنجا بیرون آمدیم و به داخل کوچهای در آن نزدیکی رفتیم که سیگار بکشیم.
مقتول و دوستش به ما گیر دادند که چرا به پاتوق آنها پا گذاشتیم که با هم مشاجره لفظی کردیم، اما یکی از دوستانش ما را از هم جدا کرد. دقایقی بعد ما داخل کوچه بودیم که مقتول دستش را روی دستبند تزئینی دوستم گذاشت و گفت از دستبند او خوشاش آمده و باید به او بدهد که به دوستم گفتم مواظب دستبندش باشد کش نروند.
مقتول با شنیدن حرف من ناگهان با قمهای به من حمله کرد و چند ضربه به سرم زد به طوریکه زخمی شدم و خون از سرم سرازیر شد. در این لحظه برای دفاع از خودم چاقویی که همراه داشتم از جیبم بیرون آوردم و به طرفش پرتاب کردم که ناگهان به گردنش برخورد کرد و روی زمین افتاد.
باور کنید من قصد قتل نداشتم و الان هم خیلی پشیمان هستم البته میدانم که خانوادهای را داغدار کردهام و پشیمانی هم فایدهای ندارد، اما از آنها میخواهم که مرا ببخشند.
چقدر درس خواندی؟
من تا کلاس هشتم بیشتر نخواندم.
چرا؟
پنج ساله بودم که پدرم را از دست دادم و همراه مادرم و دو برادرم که یکی از من بزرگتر و دیگری از من کوچکتر است زندگی بدون پدر را شروع کردیم.
مادرم بیمار است و برای درمانش هم نیاز به پول داشتیم به همین خاطر من ترک تحصیل کردم و در تراشکاری شروع به کار کردم. من میخواستم کمک خرج خانواده باشم، اما الان قاتل شدهام و خانوادهام را گرفتار کردم.
حرف آخر.
از روزی که مرتکب قتل شدهام شبها تا صبح نمیخوابم و به گرفتاریها و بدبختیهایم فکر میکنم. نمیدانم چه سرنوشتی در انتظار من است.
برچسب ها :دستبند تزئینی ، قتل
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0