عشق مادر بی رحم به شوهر دومش دخترش را فراری داد
از روزی که مادرم با جوانی کوچکتر از خودش ازدواج کرده، من حال و روز خوبی ندارم و در آشفتگی به سر میبرم.
به گزارش تیتر حادثه
7 سال بیشتر نداشتم که قیچی طلاق زندگی خانوادگی ما را به گونهای برید که سرنوشت من نیز روی لبه های وحشتناک آن قرار گرفت و قطعه قطعه شد.
کودکی احساسی بودم و به یقین آغوش مادر را پناهگاه خودم میدیدم چرا که پدرم اعتیاد داشت و من در همان سن کودکی، آشفتگی و بی سروسامانی را تجربه کردم اما باز هم در کنار مادرم احساس آرامش میکردم. خانواده پدریام که با ما رفت و آمدی نداشتند و از خانواده مادری هم نیز دوری میکردم، چرا که آنها مرا بچه طلاق صدا میزدند و نفرتی را در دلم ایجاد میکردند.
مادرم با کارگری هزینههای زندگی را تامین میکرد و من هم به تحصیلم ادامه میدادم تا اینکه 2 سال قبل سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد. مادرم با جوانی که از خودش کوچکتر و متاهل بود ازدواج کرد، اما من نمیتوانستم او را به جای پدرم بپذیرم. وقتی امید به خانه ما آمد، من هم سعی کردم به او بفهمانم که هیچ احساس خوبی نسبت به وی ندارم این در حالی بود که مادرم فقط به این لجبازی آشکارا نگاه میکرد و میخندید. من که از این رفتارها عصبانی شده بودم، خطاب به ناپدریام فریاد زدم، تو پدر من نیستی و حق نداری به من امر و نهی کنی! مادرم که اوضاع را اینگونه دید گفت: من شاید از تو بگذرم اما از همسرم نمیتوانم بگذرم به همین دلیل من هم شبانه خانه را ترک کردم و به خانه دوستم رفتم. بعد از چند روز که در منزل دوستم به سر بردم، یک روز صبح متوجه شدم که او به صورت تلفنی آمار مرا به مادرم میدهد چرا که احساس میکردم او نیز از سوی مادرش به خاطر حضور من در آنجا تحت فشار قرار دارد، این بود که منزل آنها را نیز ترک کردم و در خیابان سرگردان بودم.
داخل یک پارک با سمیرا آشنا شدم وقتی دید حال و روز خوبی ندارم به من یک سیگار تعارف کرد گفت: این تنها چیزی است که حالت را خوب میکند، رفاقت من و سمیرا پررنگتر شد او در خانهایی زندگی میکرد که همه آنها معتاد بودند. هیچ وقت فکر نمیکردم آرزوهای قشنگی که برای خودم داشتم روزی تبدیل به حسرت شود چون من هم مسیر اشتباه انتخاب کردم، معتاد شدم و مصرف من به حدی رسیده بود که برای تهیه مواد دست به سرقت میزدم و بعد هم توسط پلیس دستگیر شدم.
تجزیه و تحلیل:
برطرف نشدن نیازهای عاطفی کودک در خانواده باعث میشود که فرزندان روز به روز از والدین دورتر شوند و احتمال به انحراف کشیده شدن یا بزهکار شدنش را بیشتر میکند که انتقام عذابهای دوران کودکی خود را از افراد جامعه میگیرد.
بچههای طلاقی که والدینشان از نظر احساسی با ثبات هستند و میتوانند وظایف پدر و مادری خود را بدون هیچ مشکلی به درستی انجام دهند. آرامش و امنیت را برای فرزندان خود تامین میکنند. والدین آنها کنار هم نیستند اما همیشه حامی فرزند خود بوده و او را تنها نمیگذارند. کودکان طلاق مانند سایر بچهها به خانه، غذا و حمایت اجتماعی نیاز دارند و این نیاز میتواند از طرف والدینی که از هم جدا زندگی میکنند، تامین شود.
شخصیت اصلی این مطلب از همان ابتدای دوران کودکی به علت اعتیاد پدر و اختلاف والدین با هم، زندگی آشفته و نابسامانی را تجربه کرده بود او وابستگی شدیدی به مادرش داشت. بعد از طلاق تنها پناهگاه امن برای او آغوش مادر بود. با ازدواج مجدد مادر، احساس ناخوشایند طرد شدن و فراموش شدن پیدا کرد و متاسفانه مادر به جای اینکه احساس فرزندش را درک کند و با صبر، همدلی و مهربانی کمکم آرامش را به او بازگرداند و فشار روانی تحمیل شده به او را کم کند در ابراز علاقه، دوست داشتن و بر قراری ارتباط سازنده با فرزند کوتاهی کرد.
پیشنهادات:
از آنجایی که نمیتوان اثر منفی طلاق بر فرزندان را انکار کرد وقت، انرژی و دقت بیشتری روی تربیت، ایجاد روابط صمیمانه و دوستانه با بچهها و به ویژه هم صحبتی با آنها داشته باشید تا بتوانند اثرات منفی را به حداقل برسانید.
ممکن است فرزندان شما به ویژه اگر در دوران نوجوانی است، روابط صمیمانهتری با دوستان خود بنا نهند، اصل موضوع خوب است ولی دقت کنید که دچار روابط ناسالم با افراد نامناسب نشود.
و نهایتا درگیر توهم خوددانی نشوید و حتماً از راهنماییهایی مشاوران متخصص و مجرب برای تربیت فرزندان وحل مشکلات احتمالی کمک بگیرید و دراین باره مطالعه کنید. یادتان باشد که کودکان در طلاق شما بیتقصیرند و همه مسئولیتها متوجه شما است.
تهیه و تنظیم: “سمیه آشنایی” کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور کلانتری 11 خمام
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0