عروس و دامادی مرد را از منجلاب نجات دادند
اوایل زمستان سال 98 هوا خیلی زودتر پا به سردی گذاشته بود. در پارک قدم میزد که صدای زنگ تلفن در گوشش پیچید.
به گزارش تیتر حادثه ، مواد مخدر بود و گیج، دنبال صدا میگشت تا آنجا که تلفن را روی نیمکت پیدا کرد. پول در بساط نداشت و میتوانست با فروش تلفن، پول مواد را تأمین کند و از خماری نجات یابد. تلفن را برداشت که قصد خود را عملی کند. آن لحظه انگار دنیا را به او داده بودند چون میتوانست گوشی را با قیمت ناچیز بفروشد و از آن حال خراب رهایی پیدا کند. در بازار سیداسماعیل بود که صاحب گوشی پشتسر هم زنگ میزد. آدم خمار، بیاعصاب نیز میشود، پس پشتسر هم شروع به ضربه زدن روی تلفن کرد که یک دفعه گالری گوشی باز شد. تصاویر خانوادگی داخل گوشی نگذاشت یک قدم دیگر به سمت مقصد بردارد، اما امان از خماری و لحظهای که پوست و استخوانت نیز به خاطر نرسیدن مواد درد میگیرد. آن لحظه نه تنها دیگر خودت نیستی، بلکه به هر راه میزنی تا کمی آن دردها را تسکین دهی؛ پس گوشی را خاموش کرد، خواست رم آن را دربیاورد تا محتوای داخل آن به دست فرد دیگری نرسد ولی دوباره منصرف شد و به عقب برگشت؛ به آن روزهایی که دوست صمیمیاش وقتی فهمیده بود او هروئین مصرف میکند، چشم در چشم او گفته بود:«هروئین برای مرد نیست و نامردان مصرف میکنند.»
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0