کد خبر : ۳۴۱۲۶
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ - ۹:۴۰
سحر صحنه قتل را دید !

فرشاد در حالی که یک نخ سیگار را با نوک انگشت سبابه و شصتش گرفته بود، با چهرهای در هم و گرفته به گذشته فکر میکرد. حدود یک ماه بود که با زیاد کردن سیگار، سرفههای خشک و آزاردهنده به سراغش آمده بودند.
به گزارش تیتر حادثه سیگارش تمام نشده بود که آن را روی پوست موزی در بشقاب مقابلش خاموش کرد. ناگهان ایستاد و شروع به قدم زدن در اتاق کرد. هر از چند گاهی از دور به صفحه گوشی موبایلش نگاهی میانداخت؛ به نظر میرسید که منتظر تماس باشد؛ طولی نکشید که صفحه گوشی اش همزمان با صدای زنگ کوتاهی روشن شد. مضطرب و آشفته، گوشی را از روی جزیرهی کوچک آشپزخانه برداشت؛ نیم نگاهی به آن انداخت و بلافاصله مانند تیله بازهای قدیم بر روی بالشی در گوشه اتاق پرتاب کرد.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : ۰ در انتظار بررسی : ۰ انتشار یافته : ۰