سرنوشت تلخ دختر کرمانی در دخمه وحشت جوان شیطان صفت
وقتی باسیامک به خانه اش رفتم دراین فکر که دیگر از زورگویی های مادرم رها شدم خوشحال بودم اگر چه دلم آشوب بود… وارد آن دخمه شدم تازه فهمیدم که در چه باتلاقی گرفتار شدم و راز پلید آن دو شیطان صفت برایم فاش شد……
به گزارش تیتر حادثه صبح و شب فرقی نداشت صدای جرو بحث پدرو مادرم تنها خاطراتی بودند که در کودکی در ذهنم باقی مانده است کسی به من توجهی نداشت از داد و فریاد های آنها خسته شده بودم تا اینکه آنها از هم جدا شدند به خیال اینکه دیگر از جنگ و دعوا خبر ی نیست اما سخت گیری های مادرم حدو مرزی نداشت او فرصتی برای محبت به من نداشت باتمام خواسته هایم مخالف بود نمی دانستم کسی نبود برایش حرف بزنم تا مرا درک کند تا اینکه در راه مدرسه با پسرها دوست می شدم آنها رفتار بهتری با من داشتند با دخترها آبمان در یک جوب نمیرفت و وقتی این ماجرا لو میرفت مادرم به شدت اعتراض میکرد .
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0