کد خبر : 40339
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۰:۱۲

مچ گیری از دختر 15 ساله توسط 2 پلیس زن

مچ گیری از دختر 15 ساله توسط 2 پلیس زن

ملیحه 15 ساله با فرار از خانه تن به کار بیشرمانه ای داد!

تیتر حادثه:اسمم ملیحه و 15 سال دارم همیشه ادای آ‌دم‌های عاشق را در می‌آ‌وردم و به خودم تلقین می‌کردم که باید در آ‌تش این عشق بسوزم و خاکستر بشوم. فکر او دیوانه‌ام کرده بود و برای دیدنش لحظه شماری می‌کردم. خانواده‌ام می‌گفتند چون این پسر‌، تبعه خارجی است و اصل و نسب درست و حسابی ندارد اجازه نخواهند داد سرنوشتم را به دست خودم تباه کنم.برای رسیدن به خواسته‌ام پافشاری کردم‌، بی‌فایده بود. تصمیم احمقانه‌ای گرفتم و تهدیدم را عملی کردم. نمی‌دانستم این احمقانه‌ترین کاری است که در تمام زندگی‌ام انجام می‌دهم. از خانه فرار  کردم. نمی‌دانستم کجا بروم. پسر مورد علاقه‌ام گفته بود قرار است به مشهد بیاید.من هم از شهر خودمان به اینجا آ‌مدم. یک شبانه‌روز گذشت. ثانیه‌ها و دقایقی که درس بزرگی در زندگی به من داد. در اینجا کیف پولم را گم کردم. در این ٢۴ساعت پلک نزدم و چشم از گوشی تلفن همراهم برنداشتم. فکر می‌کردم پسری که ادعا می‌کرد حاضر است جانش را فدایم کند تماس می‌گیرد و دنبالم می‌آ‌ید، خبری از او نشد. ثانیه‌ها و دقایق زجر‌آ‌وری را سپری کردم. گرسنگی‌، نای راه‌رفتن را از من گرفته بود. از طرفی می‌ترسیدم کسی بفهمد تنها هستم و مزاحمم بشود. دست‌به‌کار شدم تا پولی به دست بیاورم و برای خودم غذایی بخرم.جلوی یک مجتمع تجاری به خانمی میان‌سال نزدیک شدم. به او گفتم حالم خیلی بد است و سرم گیج می‌رود. زن بیچاره نگرانم شد‌، دستم را گرفت و گوشه‌ای نشاند. در این لحظه کیف پولش را از داخل ساک دستی‌اش برداشتم. می‌خواستم فرار کنم که دو‌پلیس زن سررسیدند و دستگیرم کردند. زن میان‌سال هم که رفته بود برایم چیزی بخرد و فهمیده بود چه کلاهی سرش گذاشته‌ام پشت‌سرم می‌آ‌مد. با کشف کیف پول زن‌ میان‌سال در جیب مانتوام دیگر نتوانستم چیزی بگویم. مرا به کلانتری آ‌وردند. موضوع را به کار‌شناس مشاوره کلانتری گفتم. صحبت‌های خانم مشاور آ‌رامم کرد. من از کرده خودم پشیمانم و نمی‌دانم چطور به چشمان معصوم پدر و مادرم نگاه کنم. حالا می‌فهمم بهترین دوست و راهنمای هر دختری‌، خانواده‌اش هستند چون خیر و صلاحش را می‌خواهند و آ‌رزویی جز خوشبختی فرزندشان ندارند.خوشبختانه شاکی پرونده‌ام رضایت داد. او هم نصیحتی مادرانه به من کرد. می‌گفت ۴٠سال قبل ازدواجی غلط داشته و حرف و احترام پدر و مادر خدابیامرزش را زیر‌پا گذاشته است و یک عمر دارد تاوان می‌دهد. کنند که خیلی خسته و شرمسارم.امیدوارم خانواده‌ام مرا ببخشند و حلالم کنند که خیلی شرمنده و شرمسارم.

منبع:رکنا

برچسب ها :خانواده

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.