کد خبر : 4186
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۰

پسرخوانده بی چشم و رو دسیسه شومی داشت !

پسرخوانده بی چشم و رو دسیسه شومی داشت !

وسایل مرد سالخورده مشهدی توسط سارقان یه سرقت برده شد.

به گزارش تیتر حادثه ، من و همسرم آن جوان معتاد را همانند پسر خودمان می دانستیم و به او کمک می کردیم اما او یک روز به همراه دوستانش بلایی بر سرم آورد که …
این ها بخشی از اظهارات مرد 72ساله ای است که با فرار از چنگ سارقان موفق شد از سرقت اموالش جلوگیری کند. این مرد سالخورده درباره نقشه وحشتناکی که او را تا سرحد مرگ برد، به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: حدود سه سال قبل هنگامی که همسرم برای خرید به بیرون از منزل رفته بود، پسر جوانی به او کمک کرد و خریدهایش را تا منزل ما آورد. آن روز همسرم برای قدردانی او را به منزل دعوت کرد و پس از پذیرایی کامل مبلغی را نیز به پاس زحماتش به او هدیه کرد.

از آن روز به بعد پای «انوشیروان» به خانه ما باز شد. همسرم چون فرزندی نداشت، او را پسرخوانده خودش می دانست و از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. با آن که متوجه شده بود انوشیروان اعتیاد دارد، اما باز هم از صمیم قلبش او را دوست داشت و نه تنها با تهیه انواع غذاها از او پذیرایی می کرد بلکه هر نوع گرفتاری او را نیز گرفتاری فرزند خودش می دانست و هر کاری برایش انجام می داد.

تا این که حدود یک سال قبل همسرم از دنیا رفت و من به خاطر شادی روح همسرم سعی می کردم هر کاری از دستم بر می آید برای انوشیروان انجام بدهم. به همین خاطر رفت و آمدهای او به منزلم در حالی ادامه داشت که 50سال قبل در یک حادثه دست من قطع شد و من با یک دست زندگی می کردم. با آن که شرایط عادی نداشتم و مانند انسان های عادی نمی توانستم کارهایم را انجام بدهم ولی باز هم برای انوشیروان غذا درست می کردم یا به خرید می رفتم تا زمانی که او به خانه ام می آید احساس غریبی نکند.

خلاصه روزهای تنهایی من به همین شکل می گذشت تا این که یک روز ظهر انوشیروان به خانه ام آمد و من با مقدار غذایی که در یخچال داشتم از او پذیرایی کردم. وقتی فهمیدم انوشیروان برای خرید سیگار قصد دارد از خانه بیرون برود مبلغی پول به او دادم اما او زمانی که به خانه بازگشت چهره ای نگران و مضطرب داشت ولی من چیزی از او نپرسیدم. حدود ساعت یک بعدازظهر بود که یک جوان 24ساله به همراه نوجوانی حدود 16ساله زنگ خانه ام را به صدا در آوردند. وقتی انوشیروان در حیاط را گشود، آن ها مدعی شدند مامور هستند و برای دستگیری انوشیروان آمده اند. ابتدا خطاب به انوشیروان فریاد می زدم که چه نوع موادی مصرف می کنی و از چه کسی می خری؟ آن ها با همین بهانه به طرف من آمدند و دستم را به پایم بستند. آن ها حتی دور دهان مرا با پارچه ای پیچیدند به طوری که نمی توانستم نفس بکشم و احساس می کردم در حال خفه شدن هستم. زمانی که دیدم انوشیروان هم به جمع آن ها پیوست و مشغول جمع کردن اموال و وسایل منزلم شدند تازه فهمیدم که همه این ها نقشه انوشیروان است ولی کاری از دستم ساخته نبود.

آن ها با تهدید سوییچ وانتم را از من گرفتند و لوازم را به داخل خودرو انتقال دادند، اما از آن جایی که انوشیروان باید به خاطر این نمک نشناسی رسوا می شد، استارت خودرو کار نکرد و دچار نقص فنی شد. در همین حال من از یک فرصت مناسب استفاده کردم و به طرف منزل یکی از همسایگان فرار کردم. با فریادهای من، همسایگان بیرون آمدند و در حالی با پلیس 110 تماس گرفتم که انوشیروان و دزدان تنها با دو ساک لوازم از محل گریختند ولی گشت کلانتری نوجوان 16ساله را در همان اطراف دستگیر و به کلانتری منتقل کرد. این نوجوان که سابقه دار هم بود، ادعا می کرد از نقشه سرقت خبر نداشته است و …

شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) تلاش نیروهای تجسس برای شناسایی مخفیگاه دزدان و دستگیری آن‌ها آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها :دستگیری ، سارقان ، سرقت ، معتاد

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.