چه کسی فکر می‌کرد مرد جوانی که روزی نان‌آور خانواده‌ای بود، امروز در میان معتادان متجاهر دستگیر شود؟ چه کسی فکر می‌کرد مردی که روزی در آغوش خانواده آرامش می‌یافت، امروز در دام اعتیاد گرفتار شود؟ داستان او، داستانی تکراری اما تلخ است؛ داستانی از هوسرانی، خیانت و ویرانی.

او که روزی در فضای امن خانه و خانواده زندگی می‌کرد، به دنبال لذت‌های زودگذر، راهی دنیای مجازی شد. دنیایی که در آن هوس‌ها به راحتی ارضا می‌شد و خط قرمزها یکی پس از دیگری شکسته می‌شد. او که روزی به همسر و فرزندانش عشق می‌ورزید، حالا در بند عشقی کاذب گرفتار شده بود. عشقی که او را به ورطه نابودی کشاند

این مرد جوان، با انتخاب‌های اشتباهش، نه تنها زندگی خود را تباه کرد، بلکه به خانواده‌اش نیز آسیب رساند. او همسرش را از خود راند و فرزندانش را از آغوش گرم پدر محروم کرد. حالا او در حسرت گذشته‌ای زندگی می‌کند که دیگر باز نمی‌گردد.

داستان او، زنگ خطری برای همه ماست. دنیای مجازی، دنیایی پر از وسوسه و خطر است. اگر مراقب نباشیم، ممکن است ما نیز مانند این مرد جوان، در دام هوسرانی‌ها گرفتار شویم و زندگی خود را نابود کنیم.

آغاز زندگی تلخ

مرد جوان که در عملیات ضربتی جمع آوری معتادان متجاهر پلیس مشهد به منظور پیشگیری از وقوع جرم دستگیر شده بود،با بیان این که این زندگی فلاکت بار نتیجه هوسرانی های خودم است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی رسالت مشهد گفت:هشتمین سال زندگی مشترکم را می گذراندم که دومین فرزندم به دنیا آمد.

همسرم درگیر امور خانه داری بود و بیشتر وقت خود را صرف مراقبت ونگهداری از فرزندان می کرد. به همین دلیل ما کمتر در کنار هم بودیم. از سوی دیگر به دلیل موقعیت شغلی ام مجبور بودم چند روز هفته را از قوچان به مشهد بیایم و شب ها را در این شهر سپری کنم. وقتی هم به خانه ام بازمی گشتم درگوشه ای می نشستم و به پرسه زنی در فضای مجازی می پرداختم تا این که بالاخره در یک گروه مختلط دوستانه عضو شدم و این گونه در مسیر تباهی قدم گذاشتم.

حالا دیگر اوقاتم را با چت هایی می گذراندم که در این گروه بین اعضا رد وبدل می شد. چند روز بعد با زن جوانی به نام «آهو»آشنا شدم که پیامک های عاشقانه اش زبانزد اعضای این گروه مجازی بود. خلاصه خیلی زود به فضای شخصی رفتیم ومن با «آهو»روابط عاشقانه برقرارکردم. او در خانه ای مجردی و در مشهد زندگی می کرد اما من چنان شیفته «آهو»شدم که دیگر از هر فرصتی برای ارتباط پنهانی با او بهره می بردم. در اولین دیدار زمانی که به مشهد آمدم،او از من خواست در منزلش ساکن شوم و شب هایی که در مشهد حضور دارم در کنار او باشم! اولین قدم اشتباه زندگی ام را با انگیزه هوسرانی برداشتم واین گونه در حالی حدود۲سال با این رابطه شوم ادامه دادم که روزی فهمیدم «آهو »باردار شده است.

در این شرایط من به ناچار او را به عقد رسمی خودم درآوردم اما او به دلیل نامعلومی سقط جنین کرد. ازآن روز به بعد ورق زندگی ام برگشت و تازه فهمیدم که «آهو»براثر شرکت در مهمانی های مختلف به مصرف متادون و «گل»آلوده شده است. چهره «آهو» هر روز رنگ می باخت و اعتیاد در وجودش نمایان تر می شد اگر چه چندبار تلاش کردم او را از مواد مخدر جدا کنم ولی فایده ای نداشت.

بیشتر شب هایی که در منزل «آهو» به سر می بردم به نوشیدن آب میوه قبل از خواب عادت کرده بودم به همین دلیل وقتی به منزل همسر اولم باز می گشتم تنگ خلقی ودرد استخوان هایم را احساس می کردم تا این که روزی فهمیدم «آهو»درآن آب میوه ها قرص های مخدردار حل می کرد و به خورد من می داد. با آن که خیلی عصبانی شدم ولی همان هوسرانی ها و لذت جویی های خیانت آلود مرا به سکوت وا داشت به گونه ای که دیگر خودم به همراه «آهو» در مهمانی های مختلط و پاتوق های مواد مخدر شرکت می کردم. طولی نکشید که ابزار استعمال مواد مخدر صنعتی را هم به دست گرفتم و مصرف شیشه و هرویین را هم شروع کردم .

در همین روزها همسر اولم متوجه ازدواج مجددم شد و به خاطر خیانتی که به او کرده بودم، از من جدا شد و سرپرستی فرزندانم را نیز به عهده گرفت. من هم از کار اخراج شدم و در حالی موقعیت اجتماعی خودم را از دست دادم که دیگر «آهو»هم مرا به خانه اش راه نمی داد. اکنون نیز در مسیر تهیه مواد مخدر بودم که توسط پلیس دستگیر شدم اما ای کاش …

با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد)تحقیقات نیروهای انتظامی برای کشف جرایم احتمالی این مرد معتاد در حالی ادامه یافت که او با هماهنگی های قضایی به مرکز ترک اعتیاد معرفی شد.

منبع : رکنا