این ها بخشی از اظهارات زن۳۲ساله ای است که اشک ریزان وارد مرکز انتظامی شده بود تا از شوهرش به اتهام فریب در ازدواج شکایت کند.
این زن جوان در حالی که بیان می کرد من یکی از قربانیان بی توجهی به موضوعات روانپزشکی در جاعه هستم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سجادمشهد گفت:۱۱سال قبل زمانی که در رشته علوم تربیتی دانشگاه تحصیل می کردم ،زمزمه های خواستگاری پدرام از من به گوشم رسید.
آن ها چندین سال بود که در همسایگی ما زندگی می کردند و مادر پدرام و مادر من رفاقت دیرینه داشتند. من هم که دختری محجبه و درسخوان بودم هیچگاه به کسی کاری نداشتم اما هربار به طور اتفاقی پدرام را می دیدم توجهی نمی کردم.
او هم پسر سربه زیر و مظلومی نشان می داد که خیلی عادی از کنارم می گذشت. به همین دلیل هم وقتی مادرم ماجرای خواستگاری را مطرح کرد خیلی زود مراسم عقدکنان برگزار شد و من به عقد شرعی پدرام درآمدم.
از سوی دیگر بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی و به خاطر این که نتوانستم در رشته خودم شغلی پیدا کنم، به ناچار در یک فروشگاه زنجیره ای استخدام شدم تا استقلال مالی داشته باشم چرا که مادرم الگوی من بود و به خاطر شغل دولتی خودش همواره در سختی های زندگی به یاری پدرم می آمد.
خلاصه هنوز ۲ ماه بیشتر از نامزدی ما نگذشته بود که روزی پدرام به خانه ما آمد و به دلیل یک مشاجره لفظی ساده ناگهان چنان مرا زیر مشت و لگد گرفت که بیهوش شدم . او از شدت ترس حتی با اورژانس هم تماس نگرفته بود.
آن روز هیچ کس در خانه ما نبود و من زمانی که به هوش آمدم احساس می کردم جمجمه ام شکسته است. هنوز گیج بودم که پدرام با عذرخواهی کنارم آمد و گفت: این رفتارهای خشن دست خودم نبود و من به همین دلیل هم با انجام معاینات روانپزشکی از خدمت سربازی معاف شده ام که این موضوع در کارت معافیت از خدمت هم قید شده است!
باورم نمی شد؛ موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم و وقتی کارت معافیت پدرام را دیدم در یک لحظه متوجه شدم که مادرم نیز از درون فروریخت وپیشنهاد طلاق را مطرح کرد؛ اما من در شرایط بدی قرارداشتم ،اگر طلاق می گرفتم گذشته از آبروریزی ،آینده ام نیز در ابهام قرار می گرفت و دیگر نمی توانستم با پسر مجردی ازدواج کنم!…
مادرم تاکید می کرد امنیت جانی نداری و نمی توانی با او زیر یک سقف زندگی کنی! ولی من نمی توانستم از او جدا شوم. بالاخره زندگی مشترکمان در حالی آغاز شد که او حتی مبلغی را برای خرید گوشی تلفن در اختیارم نگذاشت و من تازه فهمیدم که باید مخارج زندگی را هم خودم تامین کنم! حتی وقتی دخترم به دنیا آمد، لباس های خواهرزاده ام را به تن او می کردم و پدرام هیچ مسئولیتی را نمی پذیرفت.
به ناچار در دو فروشگاه و در دو شیفت کاری مشغول کار شدم. اما در همین حال شوهرم به دلیل همین موضوعات روحی و روانی حتی تنقلات را در کمد پنهان می کند تا به تنهایی آن ها را مصرف کند و من اکنون در حالی به آینده دخترم می اندیشم که می دانم این زندگی مشترک فرجامی جز طلاق نخواهد داشت.
اگر چه خانواده پدرام مرا فریب دادند اما خودم نیز مقصرم که در این زمینه از خانواده ام نخواستم تا تحقیقات بیشتری انجام دهند ،این درحالی است که در واقع من قربانی نبود قانونی برای انجام معاینات روانپزشکی قبل از ازدواج شده ام . ای کاش …
با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری سجاد مشهد) بررسی های کارشناسی و اقدامات قانونی برای حل مشکل این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
منبع : رکنا
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0