کد خبر : 54234
تاریخ انتشار : شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳ - ۸:۵۰

بلایی که سر مرد 41 ساله در خانه مجردی افتاد

بلایی که سر مرد 41 ساله در خانه مجردی افتاد

: وقتی همسرم به خاطر اعتیاد و رفتارهای خطرناک از من طلاق گرفت به مشهد مهاجرت کردم اما توان تامین هزینه های اعتیادم را نداشتم تا این که به ناچار به سرقت گوشی رو آوردم

به گزارش تیتر حادثه 

 جوان 41 ساله ای که به اتهام جیب بری و سرقت گوشــی های تلفنی به شــیوه کش روزنی دستگیرشــده اســت، درباره سرگذشــت خود به مشــاور و مــددکار اجتماعی کلانتری شــهید نواب صفوی مشهد گفت:پدرم در ســال 88 به دلیل ابتلا به سرطان از دنیا رفت و مادرم نیز به دلیل سکته مغزی خانه نشین شد اما مســیر خلاف زندگی من از روزی آغاز شــد که برای شرکت در مسابقه ورزشی عازم یکی از شهرهای شمالی کشور شدم.

آن روزها 20سال بیشتر نداشتم و حس غرور همه وجودم را فراگرفته بود.درون اتوبوس بین شهری با دختری به نام «سیمین»آشنا شدم که خودش را دانشجو معرفی می کرد .خلاصه شماره تلفنم را به او دادم و این گونه روابط من و سیمین شروع شد.

یک ماه بعد دوباره به آن شــهر رفتم و آن دختر مرا به خانه مجردی خودش دعوت کــرد. اما در یــک لحظــه او را درون آشــپزخانه در حال مصرف مواد مخدر دیدم.

شوکه شده بودم اما علاقه عجیبی به او داشتم به همین دلیــل فقط اعتراض کردم ولــی او با چرب زبانــی مرا نیز پای بساط نشاند که به قول معروف برای یک بار آن را تجربه کنم. من هم که نمی خواستم کم بیاورم برای اولین بار مواد را مصرف کردم و این گونه زندگی ام در مسیر نابودی قرارگرفت و سرنوشتم تغییر کرد.

مدتی بعد فهمیدم که «سیمین»دانشــگاه را رها کرده و در یک فروشــگاه کار میکند در حالی که پدر و مادرش او را برای تحصیل به آن شــهر فرســتاده بودند. با وجود این، بازهم نتوانستم ارتباطم را با او قطع کنم تا این که متوجه شدم سیمین با پســر دیگری ارتباط دارد. این بار نتوانستم این موضوع را تحمل کنم و از او جدا شــدم و 10 ســال بعد با دختر دیگری آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم .

زندگی خوبی داشتم و یک فروشگاه به صورت شراکتی با پسرعمویم راه اندازی کردم و صاحب پسری شیرین زبان شدم. ولی حدود یک سال قبل با نیش وکنایه های همسایه طبقه بالایی محل سکونتم فهمیدم که پســرعمویم به من خیانت می کند و در نبود من به خانه ام می رود.

این بود که شراکتم را با او به هم زدم و با یکدیگر درگیر شدیم. از سوی دیگر نیز به دلیل اعتیادم هر روز بیشتر پرخاشگر می شدم و همسرم را کتک می زدم. رفتارهایم دســت خودم نبود چرا که دیگر شیشه می کشیدم و دچار توهم می شدم. به همین دلیل «ترانه» هم از من طلاق گرفت و به همراه پســرم به خانه پدرش رفت.

دراین شرایط من هم برای یافتن شغلی به مشهد مهاجرت کردم و در یک سوئیت اجاره ای ساکن شدم ولی نتوانســتم کاری پیدا کنم و از طرف دیگر بــرای تامین هزینه های اعتیادم دچار مشــکل بودم تا این که وارد یک مغازه شــدم و با ترفندی خاص گوشی تلفن فروشنده را از روی میز کارش سرقت کردم .

آن روز گوشــی را فروختم و برای مدتی مواد مخدر مصرفی ام را تامین کردم. حالا دیگر ترســم ریخته بود و پول ســرقت زیر زبانم مزه داشت .

این بود که به این شــیوه ســرقت ادامه دادم و در اتوبوس های شــهری هم جیب بری می کردم تا این که وارد یک آجیل فروشی شدم و گوشی تلفن را به ســرقت بردم ولی صاحب مغازه از طریق دوربین مداربسته مرا شناسایی کرده بود .

حدود یک هفته بعد زمانی که دوباره به همان خیابان بازگشتم ناگهان کسبه محل روی سرم ریختند و مرا به پلیس تحویل دادند اما ای کاش…

با صدور دستوری ویژه از سوی ســرهنگ علی ابراهیمیان )رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشــهد(تحقیقات عوامل انتظامی برای کشف جرایم و سرقت های این دزد حرفه ای در مشهد آغاز شد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.