شاهین بعد از آزار سیاه در را قفل کرد
شب همه جا گسترده بود ، دشت سینه وسیع و داغی اش را در برابر وزش نسیم ملایمی قرار داده بود ، نسیمی آهسته و آرام به روی سینه اش می خزید و دامن کشان می گذشت ، سکوتی ابهام آمیز بر همه جا حکم فرما بود ، بر سقف نیلگون آسمان ستارگانی چند دور از چشم من جلوه گر بودند .