شاهین بعد از آزار سیاه در را قفل کرد
شب همه جا گسترده بود ، دشت سینه وسیع و داغی اش را در برابر وزش نسیم ملایمی قرار داده بود ، نسیمی آهسته و آرام به روی سینه اش می خزید و دامن کشان می گذشت ، سکوتی ابهام آمیز بر همه جا حکم فرما بود ، بر سقف نیلگون آسمان ستارگانی چند دور از چشم من جلوه گر بودند .
به گزارش تیتر حادثه گاه گاه شیهه چند اسب بی شکیب سکوت دشت را در هم می شکست و سو سوی چند مشعل پرده ی سیاه شب را می درید و پیش می رفت.
دنبال عشق و آرامشی بودم که زندگی برایم بسازد و شادی و نشاط بیافریند اما با حیله و دروغ عمرم را تباه کرد .
یک صبح سرد و پاییزی هوا آرام بود ولی سرما از در و پنجره ها به هر زحمتی شده خود را به داخل اتاق می کشید گویی هوا هم از سردی خودش به تنگ آمده بود و به دنبال ماوایی گرم بود ، با خود می اندیشیدم که در این سالهای تنهایی و سختی کشیدن پرندگانی که پشت پنجره می نشستند ، گربه ای که گاه و بی گاه در حیاط خانه پرسه می زد و هر کدام به سهم خود بخشی از روز مرا پر می کردند اما من قدر آن روزها را ندانستم .
این وقایع مدام فکرم را درگیر کرده اند ، با خودم می گویم که به خاطر یک عشق پوشالی همه چیز را خراب کردم .
مرجان سرشار ازاضطراب هایی که در نقاب صورتش موج می زد وارد اتاق مشاوره شد….حال خوبی ندارد احتیاج به کمک برای برگشتن به خانه دارد اما از ترس رفتار های اعضای خانواده نمیتواند تصمیم درستی بگیرد.
دختر نوجوان درحالی که بغض پشت هجی کلماتش پنهان شده می گوید من 14 سال بیشتر ندارم و به خاطر شرایط حاکم در خانواده مجبور به فرار شدم . خانواده ای خشن و سخت گیر با محدودیت های زیادی که برایم قائل بودند حق هیچگونه اظهار نظری نداشتم باید به خواستهها و حرف های آنها توجه میکردم ، خسته شده بودم ، بارها خودکشی کردم که نافرجام بود ، شاید خدا دوستم داشت اما دیگر نمیتوانستم فضای خانه را تحمل کنم حس می کردم در قفس زندانی شدم هیچ اراده و اختیاری برای کارهایم نداشتم همچون ربات شده بودم، یک روز خیلی گرم که صدای گنجشک ها از درخت روبروی در خانه امان جیک جیک اشان سکوت کوچه را شکسته بود از خانه رفتم و از آن موقع تا الان سه هفته میشود که من بیرون هستم ، ابتدا به تهران رفتم اما ترسیدم بعد به یکی از روستا های اطراف ورامین آمدم که یکی از دوستانم آنجا بود مرا با پسری آشنا کرد و دوست شدیم و تا حدودی به آرامش نسبی رسیدم .
او بیش ازحد مهربان بود پسری قد بلند با موهای فرفری چند روزی گذشت درحالی که من فکر می کردم او چقدر هوای من را دارد در اعماق دلم به مادرم دلتنگ شدم من در یک خانه که ازیک اتاق ۹متری و آشپزخانه شش متری تشکیل شده بودم بار دیگر در زندان دیگری گرفتار شدم شاهین همه چیز برایم میخرید درکم میکرد احترام زیادی برای من قائل بود و من نهایت خوشبختی را احساس میکردم
اما این خوشبختی دوان زیادی نیاورد کم کم شاهین اخلاقش تغییر کرد وقتی مانع ارتباط هایی که من علاقه ای به آن نداشتم شدم …تازه فهمیدم که همه ی این محبت ها به خاطر چیست او مرا کتک زد یک روز متوجه نشدم چطور وارد رابطه سیاه شدیم و همه چیز را خراب کرد و به زور به من تجاوز کرد
بعد هم که بیرون می رفت در را قفل می کرد یک شب که او خواب بود کلید در را برداشتم و پنهانی در سیاهی شب از خانه که چه بگویم از جانم گریختم جهنمی که خودم برای خودم درست کرده بودم سگ های ولگرد در خیابان رژه می رفتند ترس تمام وجودم را گرفته بود پابرهنه درست عین بچه های زباله گرد که گاهی وقت ها آنها را از پشت شیشه ماشین می دیدم و دلم برایشان می سوخت حالا خودم دقیقا مانند آنها شده بودم آنقدر دویده بودن تا دست شاهین کثیف به من نرسد مقابل یک درمانگاه که رسیدم نفس زنان خودم را به نگهبانی آنجا رساندم و از مرد میانسالی که در اناقک نگهبانی بود خواستم به من کمک کند به او گفتم که فرار کردم به پلیس خبر بدهد کف پایم که نمی دانم کی بریده بود خون آلود شده بود و از ترس اصلا دردش را حس نمی کردم من خانواده ام را می خواهم همان پدر سخت گیر باهمان عصبانیت هایش تازه فهمیدم که چه گرگ های در بیرون از خانواده در انتظار ما هستند من گول خوردم و زندگی ام را به تباهی کشاندم ، حال نمیدانم چه سرنوشتی در انتظارم است من می خواهم به خانه برگردم….
نگاه کارشناسی
زهرا بیات کارشناس ارشد روانشناسی
مراجعه کننده دختری ۱۴ ساله است که در یک خانواده ضعیف به دنیا آمده است ، فرزند سوم خانواده است و ۲ خواهر و 2 برادر دارد ، از دوران ابتدایی ترک تحصیل کرده است و شرایط مالی بدی دارد و در محدودیت و رفتار بدی بوده است ، مرجان فرصت ابراز وجود در زندگی خانوادگی را نداشته است ، خشونت خانوادگی و بدرفتاریها آزارشان میداد ، پایین بودن سطح تعلیمی فرد و خانواده ، نداشتن مهارت های زندگی ، عدم توجه به خواستههای فرد و عدم ارتباط صحیح با والدین ، ناتوانی فرد در رسیدن به مشکلات شخصی خود و احساس شکستهای مکرر در زندگی باعث فرار از خانه شده است .
برخورداری از پرورش سالم در خانواده که نخستین پایگاه تربیتی است به فرد این فرصت را میدهد که در اجتماع موفق و قابل احترام باشد ، خانواده محل آسایش و آرامش و آب راه کوچکی است که فرد را به اقیانوس جامعه پیوند میدهد ، پدر و مادر که در تربیت فرزندان به گونهای یکپارچه عمل میکنند و انتظارات تقریباً یکسان و مشخص دارند فرزند را در یک مرکز مدیریت واحد قرار میدهند ، رفتار صمیمانه اعضای خانواده میتواند مسیر صحیح را به فرزندان نشان دهد که در این مورد ملاحظه میشود با دیدن کوچکترین تخلف از فرزند واکنش شدید نشان داده شده و برخورد منطقی که از اصول مهم ایجاد صمیمیت است وجود ندارد ، امتیاز دادن و تشویق کردن فرزندان در قبال کارهای مثبت نقش ارزندهای در سازندگی آنها دارد که اینجا فقط رفتارهای پرخطر و برخوردهای فیزیکی دیده میشود ، خانواده وقت کافی در اختیار فرزند نگذاشته است و با فرد گفتگوی سالم و سازنده نداشته است و از دیدگاههای او بهره نگرفته است زیرا فرزند دارای فکر و عقیده است و باید به باورهای وی احترام گذاشت و رفتاری عادلانه داشت ، خانه محلی امن و پناهگاهی مستحکم برای فرد نبوده است در حضور وی مشاجره بوده و مدام از عیبها گفته شده ، سرزنشهای بسیار وجود داشته است ، به فرد مسئولیتی واگذار نشده است تا اهل
اندیشه ، کار و سازندگی شود ، به فرزند کمک نشده است تا درست بیندیشد و شوق بهتر شدن ، با لیاقت بودن ، پاکی و عفت در وجودش به وجود بیاورند و در نهایت برای فرار از شرایط و جستجوی لذتهای زودگذر با وعدههای فریبنده و دروغین دخترجوان فرار میکند و تسلیم خواستههای پسر میشود .
تعارض بین والدین و اختلافات خانوادگی
مشکلات مالی در خانواده
بیتوجهی به نیازهای روانی و عاطفی در خانواده
عدم محبت،سرزنش،تحقیر ، کم سوادی والدین،تعارضات حل نشده فقر فرهنگ مصاحبت با افراد ناباب ، فاقد شبکه حمایتی دوستانه،احساس غم و اندوه، احساس نابسندگی اجتماعی نا امیدی در زندگی بی کفایتی ، درماندگی اضطراب از جمله عوامل قرار گرفتن مرجان در پرتگاه زندگی محسوب می شود.
از هم گسیختگی خانواده و کاهش انسجام و یکپارچگی آن و افزایش رفتارهای خشن والدین که منجر به اخراج یا فرار فرزند از خانه میشود از یک طرف میزان مشکلات و نیازهای ارضاء نشده فرزندان را می افزاید و از طرف دیگر میزان احساس امیدواری ایشان را در حل مشکلات حتی در آینده دور می کاهد لذا به واسطه اینکه فرد اولین یا دومین فرزند خانواده بوده احساس استقلال نموده و مسائل خانواده را درک می نماید و به عبارتی نیازمند پذیرش خانواده و کاهش اهمیت و احترام اجتماعی دست نیاز به سوی بیرون (دوستی با جنس مخالف) و دوستان و همسالان ( معاشرت های توجیهی ) برداشته تا از این طریق احساس احترام و انتظار پذیرش نزد دوستان را کسب نماید و به راحتی در برخورد با دوستان ناباب به بزهکاری و انواع انحرافات اجتماعی دست می یابد (فرار از منزل) و به تدریج هاله ای از احساس عدم تعلق اجتماعی و خانوادگی پیرامون خود متصور می شود .
شروع انحرافات نوجوان از محیط خانواده است ، در خانواده متولد می شود و دوران نوجوانی را در آن طی میکند و جامعه پذیری او شکل میگیرد ، نابسامانی خانواده ، سردی روابط عاطفی والدین ، فقر فرهنگی و بیسوادی از عوامل مهم در این مورد است ، رشد و تکامل بعضی از انحرافات (فرار از منزل) ریشه در مسائل و مشکلات خانواده دارد .
اخبار مرتبط
برچسب ها :خون آلود ، دختر نوجوان ، دلتنگ ، زندگی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0