سرنوشت شوم کبری پس از فرار از خانه
من کبری، فرزند آخر یک خانواده 5 نفره هستم، چند سال قبل مادرم به دلیل اعتیاد پدرم از او جدا شد و ما را نزد خودش نگه داشت و پدرم به شهرستان رفت
به گزارش تیتر حادثه مادرم خیلی عصبی و پرخاشگر است مداوم من را کنترل می کند، همیشه به من امر و نهی می کند، سرزنش می کند، داد می زند، هیچ وقت با من درست و مهربان صحبت نمی کند، وسایل من را چک می کند، من او را دوست ندارم….
با توجه به این شرایط تا کلاس هشتم بیشتر درس نخواندم و سعی می کردم از خانه بیرون بروم اما مادرم همیشه من را کتک می زد، تا اینکه تمام پول های مادرم را برداشتم و با تصمیمی اشتباه و عجولانه، 20 روز قبل از خانه فرار کردم…
روز اول به یک کافه رفتم، آنجا با پسری هم سن و سال خودم آشنا شدم و گفتم من جایی ندارم بروم و از خانه فرار کردم، این پسر سعی می کرد که با پلیس تماس بگیرد و من را به خانه برگرداند اما من اجازه ندادم و از آنجا هم بیرون آمدم و چند شبانه روز آواره کوچه و خیابان بودم.
روزها و شب ها را به سختی پشت سر می گذاشتم؛ در پارک و خیابان با چند نفری دوست شده بودم که به من سیگار و مواد مخدر می دادند و یک شب یکی از آنها من را به خانه ای برد و قصد تعرض به من را داشت که با داد و فریاد و گریه کنان از آنجا فرار کردم.
در حین فرار به ماموران پلیس برخوردم و از آنجا که مادرم دنبال من می گشت و من از این همه دربه دری خسته شده بود با آنها به کلانتری آمدم تا پیش خانواده ام برگردم.
به پشت سرم که نگاه می کنم به جز پشیمانی چیزی نمی بینم و می خواستم به خاطر یک کار بچه گانه زندگی خود و خانواده ام را تباه کنم.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0